تاریخ طبرستان - جلد 1
نویسنده:
ابن اسفندیار
مصحح:
عباس اقبال آشتیانی
امتیاز دهید
به اهتمام : محمد رمضانی
جلد اول: از ابتدای بنیاد طبرستان تا استیلای آلزیار، نوشته محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب، معروف به ابن اسفندیار در قرن هفتم.
این کتاب یکی از قدیمیترین تواریخ محلی طبرستان است و در مواردی از تاریخنویسی محلی فراتر میرود. نثر این اثر برخلاف مقدمه مصنوعش، روان است و با حکایات و اشعار عربی و واژههای طبری همراه شده است. ظاهرا طرح مؤلف در تدوین این اثر بر اساس یک مقدمه و سه مجلد بوده است، اما چون مقدمه و مجلد دوم و آغاز مجلد سوم موجود نیست و نسخههای به جا مانده از تصرف کاتبان در امان نبوده و حتی برخی نسخهها، قسم یا مجلد چهارم نیز دارند به طرح مؤلف بدرستی نمیتوان پی برد. نسخههای گوناگون این اثر در کتابخانههای لندن و سن پطرزبورگ و پاریس مغشوشاند و افتادگی دارند. تاریخ کتابت نسخ موجود قرن یازدهم است و ظاهرا ناسخان از روی یک نسخه پر اشتباه کتاب را استنساخ کردهاند.
بیشتر
جلد اول: از ابتدای بنیاد طبرستان تا استیلای آلزیار، نوشته محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب، معروف به ابن اسفندیار در قرن هفتم.
این کتاب یکی از قدیمیترین تواریخ محلی طبرستان است و در مواردی از تاریخنویسی محلی فراتر میرود. نثر این اثر برخلاف مقدمه مصنوعش، روان است و با حکایات و اشعار عربی و واژههای طبری همراه شده است. ظاهرا طرح مؤلف در تدوین این اثر بر اساس یک مقدمه و سه مجلد بوده است، اما چون مقدمه و مجلد دوم و آغاز مجلد سوم موجود نیست و نسخههای به جا مانده از تصرف کاتبان در امان نبوده و حتی برخی نسخهها، قسم یا مجلد چهارم نیز دارند به طرح مؤلف بدرستی نمیتوان پی برد. نسخههای گوناگون این اثر در کتابخانههای لندن و سن پطرزبورگ و پاریس مغشوشاند و افتادگی دارند. تاریخ کتابت نسخ موجود قرن یازدهم است و ظاهرا ناسخان از روی یک نسخه پر اشتباه کتاب را استنساخ کردهاند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تاریخ طبرستان - جلد 1
ابن مقفع پارسی بزرگترین ادیب عصر خلافت و بنیانگذار نثر ادبی عرب، به صورت فجیع، و زنده زنده در آتش سوزانیده شد. ابوسفیان بن معاویه مهلبی او را کشت. روزبه پسر دادویه، از نویسندگان و مترجمان دانشمند ایرانی بود که در فارس متولد گردید، نخست آیین زرتشتی داشت، اما دیری نگذشت که به دین اسلام گروید و در بصره مقیم گشت و عبدالله نامیده شد. پدرش دادویه، از طرف حجاج بن یوسف، مامور وصول مالیات بود که به امر حجاج او را شکنجه دادند و دستش معیوب شد، و از این جهت به #مقفع معروف گردید. عبدالله ابن مقفع، آثار با ارزشی از قبیل الادب الکبیر، الادب الصغیر را تالیف و خداینامه وکتاب مزدک و آئیننامه را به عربی ترجمه کرد. چون او را متهم به عقاید مانوی کردند، به امر حاکم بصره که در آن زمان منصور دوانقی بود، به وضع وحشتناکی کشته شد.
در کتاب تاریخ طبرستان "جلد ۱، رویه ۲۶" آمده است که:
"" روزی ابن مقفع از کنار آتشکدهای گذشت و به زبان بلند این شعر را میخواند:
ای خانه مهرگر شدم از تو برون
باچشمی اشکبار و قلبی پرخون
سوگند به خاک درت ای درگه مهر
تن بردم و دل نهادم آنجا به درون
- این شعر را عده ای شنیدند و خبرش را به والی بصره و سپس به گوش منصور دوائقی، خلیفه عباسی رساندند؛ و خلیفه دستور داد که ابن مقفع را تکه تکه کنند، به این صورت که نخست دستهایش و سپس پاهایش را بریدند. آنگاه دستها و پاهای بریده را در برابر دیدهاش در آتش سوزاندند و سپس بدنش را با خنجری پاره پاره کردند. گویند هنگامی که دستها و پاهای ابن مقفع را در آتش انداختند، به خلیفه عباسی اینچنین گفت:
"به خدا سوگند که با کشتن من، هزار تن را کشتی، ولی اگر صد چون تویی را بکشند، یک تن را هم نکشته اند " "".
ازکلمه ی اواتار که فکرمیکنم ماسونی باشه خوشم نیومد
(!)
كتاب خوبيه
ممنون از كتابتون;-)